شاعر : عبدالمحسن نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل
صاحب عزای خون خدا صاحبالزمان دردآشنای صبح و مسا صاحبالزمان ایـن روزهـا شـبـیـه اسـیــراننـیــنــوا داری هـوای مـهـد بلا صاحب الزمان
پـای پـیـاده باعَـلَـمی روی دوش خود راهی شدی بهکرب وبلا صاحبالزمان خاک ِمسیر،گِل شده ازاشک چشم تو داری همیشه سوز و نوا صاحبالزمان موکب به موکـب ازته دل آه میکشی با یـاد درد فـاطـمـههـا صاحبالزمان
لب تشنه وگرسنه دراین راه رفـتهاند خسته بدون آب وغـذا صاحبالزمان
از خار وزخـم پـای رقـیّه کنی تو یاد با تـاول نشـسـته به پـا صاحبالزمان
بـا دیـدن نی و عـلـم و پـرچـم و کـتـل هستی به یاد رأس جدا صاحبالزمان هرجا طناب،دیدهای از خاطرت گذشت بستـند دست جـدّ تو را صاحبالزمان خسته و دلشکسته اگر میرسی به طف زیـنب رسیـده با قـدِ تا صاحبالزمان رفـته مـیان مـقـتل ودیـده بهجـسـم او زخم سنان و سنگ وعصا صاحب الزمان